تراشه مرگ به قلم نیلوفر سامانی
پارت ده :
با تکانهای آرامی که میخورد، پلکهایش را بالا داد و از خواب بیدار شد. در وهله اول، همهجا را تار میدید؛ اما با گذشت چند ثانیه، سو چشمانش برگشت. کاسه چشمانش را چرخاند و اطرافش را از نظر گذراند. اکبری پشت میز نشسته بود و از حرکات انگشتانش بر روی لپت ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
نفس
00کاش واقعا میشد ماهم همچین چیزی رو تجربه کنیم و اینکه چقدر گناه داره این بچه میزاشتین یه دقیقه بگذره از خوشحالیش